از سر صبح یه دلشوره گرفت همه وجودم رو چشام خشک شد بیای پیشم به کوچه هی زدم زل نمیدونم الان بی من کجای این شهری یهو دست و دلم لرزید چشام فقط سیاهی دید ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── تا خبردار شدم مردم نکنه یارم زیر سنگه زبونم لال خدا هم شاید با ما توی جنگه هزار زنگ و هزار خواهش نبود صدات توی گوشیم خبر اومد که جون من تو با آوار هم آغوشی