متن آهنگ تا رسیدی از محمد اصفهانی
تا به عشقت شعله ور شد عشق نهانی من
هر غم آمد سر نیامد صبر جوانی من
تا رسیدی جان خسته دل به هوای تو بست
از هوایم تا پریدی جای تو گریه نشست
گریه میکند حال دلم را گر چه میدانی
از لب بسته من ت وبخوان شرح پریشانی
ای که از من خوش گرفتی دل به دام آشنایی
نیمه جانی مانده اما شکوه دارم از جدایی
گریه میکند حال دلم را گر چه میدانی
از لب بسته من ت وبخوان شرح پریشانی
ای که از من خوش گرفتی دل به دام آشنایی
نیمه جونی ماند اما شکوه دارم از جدایی